اصلا هم نمی خواهم به این جماعتی که به تظاهرات بیست و دو بهمن آمده بودم توهین کنم که برای خوردن ساندیس و لبوی داغ، و نیز خرید از خرده فروشانی آمده بودند که در خیابان و پیاده روها بساط پهن کرده و هر جنسی از شورت و ژیلت گرفته تا بادکنک و خرت و پرتهای دیگر را فقط و فقط هزار تومان می فروختند.
الان که پس فردای آن پنجشنبه است و آسوده تر فکر می کنم، دارم به این نتیجه می رسم شاید حساب و کتاب آن ساندیس خورها، دقیقتر از افرادی مثل ما است که حرفها و شعارهایمان، حتی به اندازه توزیع کنندگان لبوی صلواتی بیست و دو بهمن خریدار ندارد. مطالبات ما شاید به درد طبقه و یا قشر خاصی از جامعه می خورد و ما در تخمین تعداد خودمان دچار توهم بوده و در نبود آنها خیال می کنیم که بی شماریم! و در روزهایی همچون بیست و دو بهمن به جای آنکه آنها میان ما غرق شده و حرفی برای گفتن نداشته باشند، این ماییم که سرگردان شده و جهت شعار گفتن به زیرزمین و مترو پناه بریم.
مهم نیست آنها از کجا، و البته چگونه آمده باشند و این راهپیمایی که بیشتر یک پنجشنبه بازار بود تا یک تظاهرات سیاسی دشمن شکن، شاید به درد خود دولت هم نخورد، البته جز فیلمبرداری این همه لشکر از داخل هلی کوپتر. ولی آنچه مهم است، این است که ما از احوال خیلی ها بی خبریم و انگار برای رسیدن به اهداف هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
---
این هم دو صحنه از تظاهرات بیست و دو بهمن امسال، خیابان آزادی ، تقاطع شادمان:
Recent Comments