با خواندن اين خبر(خود آقايان حاضرند دختر 15 ساله شان صيغه شود ؟) ، يكي از خاطرات سربازيم در جنوب ، در ذهنم زنده شد:
همه افسران وظيفه بايد در كلاسهاي عقيدتي شركت مي كردند؛ دليل اصلي جيم فنگ شدن(!) از يگان و در اصل ترس از اضافه خدمت بود. يكي از آقايان بي عمامه كه درس اخلاق مي داد، يكبار موضوع ازدواج موقت را مطرح كرد و گفت كه اين مذهب مقدس ما براي هر دردي چاره دارد و براي جواناني كه نمي توانند ازدواج كنند، راه حل منحصر به فرد ازدواج موقت و يا همان صيغه را ارائه كرده است. و اندر مزاياي اين ازدواج صحبتها كرد و البته مشروع بودن چنين ازدواجي را منوط كرد به اذن پدر و يا همان ولي دختر خانم! كه اين پيش شرط ، البته ضد حالي عظيم بود براي سرباز جماعت!
يكي از افسران محترم برخاست و گفت سؤالي دارم جناب استاد! جناب استاد هم گفت بفرما عزيزم!
او هم گفت: آقاي استاد خود شما اگر دختر 18 ساله اي داشته باشد و خودش راضي باشد كه با من ازدواج موقت كند، آيا شما اذن مي دهيد يا نه؟!
هر كسي مي تواند حدس بزند كه آن استاد معظم در ميان خنده حضار چگونه سرخ شد مثل لبو و پاسخي داد صد البته چرت! گفت كه البته من دخترم را طوري تربيت نمي كنم كه بخواهد از اين طريق ازدواج كند!
و البته مي توانيد پيش بيني كنيد كه كلاس چگونه به جنجال كشيده شد! يعني آقاي مربي اخلاق، آنچه را كه براي ديگران مي پسنديد براي خود نمي پسنديد و خودش فكر مي كرد دختراني كه صحيح تربيت نشده اند مي روند سراغ ازدواج موقت، در حالي دختر خودش پاكدامن بود و رستگار!
وقتي مباحثات شدت گرفت، و وقتي مربي اخلاق در خانواده ديد نمي تواند از پس سي-چهل افسر وظيفه جان بر كف برآيد بحث را عوض كرد و و در مورد مناقب نافله ها و نماز شب سخن راند كه انسان پيوسته بايد در حال ذكر باشد و عبادت.
يكي از همقطاران با حال دوباره دستش را بلند كرد و گفت: جناب استاد! اگر قرار باشد بيست و چهار ساعت عبادت كنيم پس كي برنامه نود را تماشا كنيم؟!
این هم از عجایب برترین مومنان خداوند است ... !!!!
Posted by: nazanin | Sunday, November 29, 2009 at 03:09 PM